måndag 1 december 2014
lördag 1 november 2014
توماس ترانسترومر
تاکنون ترجمه هایی از شاعر بزرگ سوئد، توماس ترانسترومر، برنده ی جایزه ی نوبل 2012 منتشر شده: بلم غم؛ محمدهزاره نیا، مجمع الجزایر رویا؛ مرتضی ثقفیان، به من بنگرید خاطره ها، محمدصادق رییسی. و اما این کتاب که « روشنای تاریکی» نام دارد حاصل چهارسال کار ترجمه ای ی من و آزیتا قهرمان است که برای اولین بار در ایران منتشر می شود. با تشکر از دوست عزیزم جناب بابک اباذری و نشر نصیرا.
måndag 16 juni 2014
Poeten Azita Ghahreman har tilldelats Ludvig Nobels pris 2014
”Sådant behöver vi mer av i det
här landet, mer poesi, mer översatt poesi. Återigen får man bekräftat
vad man redan anade – att lovvärda initiativ av det här slaget allt som
oftast återfinns hos de små förlagen.” Therese Eriksson, Helsingborgs Dagblad


Ludvig Nobels pris till Azita Ghahreman
Poeten Azita Ghahreman har tilldelats Ludvig Nobels pris 2014 för sina dikter översatta till ryska. Priset delas ut av den ryska delrepubliken Udmurtiens författarförbund.
För mer info Se bokförlaget Smockadoll
söndag 27 april 2014
بارانِ برهوتِ بوفِ کورها، نوشته ی بهروز شیدا منتشر شد
بارانِ برهوتِ بوفِ کورها منتشر شد
کتاب بارانِ برهوتِ بوف کورها، نوشتهی بهروز شیدا، با جلدآرایی و طرح
- عکسهای جهانگیر سروری، توسط نشر باران منتشر شد.
بهروز شیدا در مقدمهی این کتاب
چنین نوشته است: در کتابی که پیش رو دارید، هفت جستار میخوانید؛ به این ترتیب: سایهی سنگین نیمهتمامیهای ما: چرخی در میانِ خطهای رمان سانسور یک داستان
عاشقانهی ایرانی، نوشتهی شهریار مندنیپور، از هرگز گزیری نیست هرگز؟:
در حاشیههای سِفر خروج، نوشتهی محمد آصف سلطانزاده، این بود خوفِ
خوابِ ما؛ تعبیرش با شما: خوانشی از جهان
زندگان، نوشتهی محمد محمدعلی، از منظرِ خودِ خواننده، گربهی وجود! مرغ حق کجا است؟: گذری از مرگِ دیگرِ کارولا، نوشتهی
محمود فلکی، که در قاب پنجره خانه است: برداشتی از مجموعه قصهی کوچه
شامپیونه، نوشتهی محسن حسام، که چشمهی شیرین کاکل فرهاد میشوید: چلتکهای
به بهانهی رمان پیکر فرهاد، نوشتهی عباس معروفی، که قلم و قلمدان هر دو در
چمدان شما است: از نزدیک با رمانِ عشقکُشی، نوشتهی محمد بهارلو.
در میان این هفت جستار، سایهی
سنگین نیمهتمامیهای ما در جنگ زمان، این بود خواب خوف ما، تعبیرش
با شما، از هرگز گزیری نیست هرگز؟، گربهی وجود مرغ حق کجا است؟، در سایت
اثر، که در قاب پنجره خانه است، در نشریهی باران، چاپ شده اند.
که چشمهی شیرین کاکل فرهاد میشوید و قلم و قلمدان هر دو در چمدان شما
است، برای اولین بار در این کتاب چاپ میشوند. و البته پنج جستاری که پیش از
این چاپ شدهاند، برای چاپ در این کتاب بار دیگر بازخوانی و «ویراستاری» شدهاند.
نقطهپیوند هفت جستار ما رمان بوف
کور، نوشتهی صادق هدایت، است. شش جستار از این هفت جستار رد پای بوف کور را
در شش رمان میجویند؛ یک جستار در یک مجموعه قصه. شش رمان و یک مجموعه قصهی ما
هر یک به ترفندی با بوف کور سخن میگویند؛ به اشارهای، نشانهای، بنمایهای،
حادثهای، شخصیتی، روایتی، عددی.
«فرض» این بوده است که هر یک از هفت
جستار ما به استقلال خوانده میشوند؛ پس در جستارهایی از هفت جستار ما خلاصهای از
بوف کور، در روایتی یکسان، ارائه میشود؛ که در این جا نیز تکرار در کار
است.
هر یک از جستارهای ما با یک عکس -
طرح و یک شعر کوتاه از ساموئل بکت آغاز میشوند. هفت عکس - طرحِ ما هفت بنمایهی
بوف کور را تکرار میکنند: درخت سرو، چمدان، زن اثیری - لکاته، زنبور- مگس
طلایی، مرد قوزی، نیلوفر، جوی آب. هفت شعر کوتاه ساموئل بکت هم همان اطراف میچرخند.
در کتابی که پیش رو دارید، رابطهی
بینامتنی همه جا برپا است؛ که انگار همه چیز با همه چیز سخن میگوید؛ جستارها، عکس
- طرحها، شعرها با یکدیگر، جستارها با جستارها، قصهها با قصهها، شعرها با
شعرها، عکس - طرحها با عکس - طرحها؛ همه با بوف کورها؛ که از بوف کور تکرارها
است؛ که این کتاب نیز تا سهمی از هستی را نقش کند، باران برهوتِ بوف کورها
است.
آدرس سایت نشر باران:
http://www.baran.st
آدرس ایمیل نشر باران:
info@baran.se
باران شماره ی 38 و 39 منتشر شد
فصلنامهی باران، شمارهی 39 - 38، ویژهنامهی صداها و سکوتها، پائیز
و زمستان 1392، منتشر شد.
سردبیر مهمان بارانِ شمارهی
39 - 38 بهروز شیدا است.
صفحهآرایی و جلدآراییی این
شمارهی باران توسط جهانگیر سروری صورت گرفته است.
در سخن سردبیر این شماره
چنین میخوانیم: «بارانی که در دست دارید قرار بود گِرد گفتمان
سکوت در گوشهای از تاریخ ایران شکل بگیرد؛ در روند تبیین اما به چیز دیگری تبدیل
شده است؛ شکل دیگری یافته است؛ هرچند که از سخن صدا و سکوت هیچ فاصله نگرفته است.
جستارها، مقالهها، قصهها، شعرها، طنزها، وصیتنامههایی که در باران این شماره
گرد آمدهاند، از صدا و سکوت سخنها میگویند؛ که در فاصلهی صدا و سکوت چیزها میگنجد:
وطن و تبعید، خانه و غربت، صلح و ستیز، مکان و زمان، سنت و مدرن، قدیم و جدید، ما
و دیگران، وصل و فراق، علنی و مخفی، فورم و پیام، همهی متنها؛ همهی فصلها.»
در بارانِ شمارهی 39- 38 مطالبی میخوانیم از:
اعظم ازغندی، مهدی استعدادی شاد، بیژن اسدیپور، مهدی اصلانی، رضا اغنمی، حسین
اقدامی، بیژن بیجاری، ناصر پاکدامن، فرامرز پویا، شکوفه تقی، ملیحه تیرهگل، نسرین
جافری، اسماعیل جلیلوند، رزا جمالی، محسن حسام، نسیم خاکسار، شهرام خلعتبری، قلی
خیاط، شهریار دادور، رضا دانشور، مهرداد درویشپور، اکبر ذوالقرنین، فرزین راجی،
فرشید راجی، محمد ربوبی، سهراب رحیمی، م. روانشید، مجتبی روهنده، فاطمه زندی،
اصغر سروری، آصف سلطانزاده، اسد سیف، س. سیفی، بهروز شیدا، آزاده طاهایی، هومن
عزیزی، علی علیین، زیبا کرباسی، علی لالهجینی، مسعود مافان، الف. ماهان، شیدا
محمدی، مهرداد مستعار، شهریار مندنیپور، فریدون نجفی، غلامحسین نظری، حسین نوشآذر،
پیمان وهابزاده، سعید هنرمند، مریم هوله.
و روبرتو
بولانیو، میشل فوکو، یاسانوری کاواباتا، ولادیمیر لارسابیش ویلی، توماس مایوردوما،
فریدریش نیچه.
آدرس سایت نشر باران:
http://www.baran.st
آدرس ایمیل نشر باران:
info@baran.se
söndag 20 april 2014
اخرین شماره ی آرش
• پرویز قلیچ خانی مدیر مسئول و سردبیر «ماهنامه ی آرش» در یادداشتی که در شماره ی ۱۱۰ این ماهنامه به چاپ رسانده خبر داده است که این شماره آخرین شماره ی ماهنامه ی آرش خواهد بود ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱٣۹۲ - ۶ مارس ۲۰۱۴
اخبار روز: شماره ی ۱۱۰ نشریه ی آرش منتشر شد. پرویز قلیچ خانی سردبیر و مدیرمسئول آرش در یادداشتی که در این شماره منتشر کرده، گفته است که این شماره، آخرین شماره ی نشریه آرش خواهد بود و این ماهنامه بعد از این دیگر منتشر نخواهد شد.
آخرین شمارهی آرش
آفتاب همیشه در خاطرم پرسه میزند
پرویز قلیچ خانی
بیست و سه سال پیش، در بهمن ماه ۱٣۶۹ (فوریه ۱۹۹۱)، نشریه ی آرش با صفحات اندک، در پاریس منتشر شد. از ابتدای تولدِ آرش، با این هدف دست به انتشارش زدم تا جنس دیگری از صداهای تبعید باشد؛ منعکس کننده ی نظرات، دردها، تحلیل ها و عکس العمل ها در مورد تغییراتِ درون ایران. میخواستم نگاه به ایران و تغییرات جاری در وطنم، در این نشریه بازتاب داشته باشد؛ بیآن که ادعای رهبری نظرات و تغییرات واقع در ایران را داشته باشیم. می خواستم تا حد امکان پلی باشیم بین روشنفکران داخل و خارج. در ضمن، از آنجا که سالهاست با هیچ حزب و گروهی همکاری تشکیلاتی نداشته و ندارم، همواره کوششم بر این بود که این نشریه استقلال فکری خود را حفظ کند.
به دلیل موقعیت اجتماعیِ ویژه ای که داشتم، یعنی سابقه ی ورزشی ام، این امکان برایم بود که از همکاری و همفکری بسیاری از نویسندگانِِ و پژوهشگران با گرایش های فکری مختلف، برخوردار باشم. به جرئت میتوانم بگویم عامل اصلی ادامه ی نشریه ی آرش، بهره مندی از این موقعیت ویژه بوده است.
و اما،
از چندی پیش آرش نیز مانند بسیاری از نشریات کاغذی با این پرسش مواجه بود: آیا باید هم چنان به نشر کاغذی ادامه داد و در مقابل موج دنیای مجازی و نشریات اینترنتی ایستاد یا این تحول را پذیرفت و خود را با آن همآهنگ کرد؟ بسیاری از نشریات مهم در سطح جهانی نیز، بنابر پاسخ به این سئوال، یا فرم نشریه شان را تغییر دادند، یا در هر دو شکل کاغذی و اینترنتی ادامه ی کار دادند و یا نشریه شان را تعطیل و جای خود را به نشریات اینترنتی سپردند.
من خود باور داشتم و دارم که انقلاب دیجیتالی، انفجار عرضه و تقاضای اینترنتی، اختصاص بودجه های تبلیغاتی سرمایه داری به سایت ها و وبلاگها و دسترسی رایگان به اطلاعات، چهار عنصر اصلی بحرانی هستند که بزرگترین مطبوعات جهان را با خطر تعطیلی روبرو کرده است.
همین جا باید بگویم، از شماره ی ٨۰ به طور جدی به تعطیلی مجله فکر میکردم. زیرا من، همیشه معتقد بوده ام که چرایی تصمیمگیری آگاهانه برای شروع و یا تعطیلی یک کارِِ اجتماعی، می تواند برای آیندگان، تجربه ای در بر داشته باشد. بر این اساس، ابتدا میخواستم با انتشار خاطراتم در سه عرصه ورزشی، سیاسی و مطبوعاتی در شماره ی صد آرش، پایان کار نشریه را اعلام کنم. ولی به دلایل مختلف، انجام این کار مقدور نشد. قرار شد بزرگداشت بیست تن از شخصیت های زنده تبعیدی، پایان کار آرش باشد. این نیز بعد از بحث و مخالفت تعدادی از همکاران، که خود جزو این شخصیت ها بودند، پا نگرفت. پس، شماره ی صد، به مقولات تبعید اختصاص داده شد. این شمارهِ ۶۰۰ صفحه ای خود می تواند مرجعی برای آیندگان باشد؛ تا بدانند در طی این سه دهه چه کارهایی در زمینه های مختلف در تبعید صورت گرفته است.
زمانی که فوتبال بازی می کردم، معتقد بودم برای ماندگار شدن در تاریخ هر ورزشی، انتخاب لحظه ی خداحافظی از بازی، مسئله ای بسیار مهم است؛ و هنر در این است که تا وقتی هنوز در کیفیت بالایی قرار داری، بتوانی زمین بازی را ترک کنی. من در سیوسه ساله گی با آن که هنوز نیمکت نشین نشده بودم، بی هیچ ادعایی و بی بازی خدا حافظی، با فوتبال وداع کردم. در اینجا نیز میخواستم تعطیلی آرش نه از سر ناچاری که بر مبنای انتخابی آگاهانه صورت گیرد.
من آرش را نامه هایی به جانب وطنی که دیگر نیست می پنداشتم؛ وطنی که سال هاست بغض های مادرانِ خاوران اش، رنج کودکان پدر از دست داده اش و مقاومت زنهایش، اشک های شبانه ام شده است. همواره از خود پرسیده ام آیا روزی در وطنم که دیگر نیست، یکدیگر را به آغوش خواهیم کشید؟ هر چند که اسلام گراها، همه ی هستی ام را غارت کردند؛ ولی آرمان هایم هنوز باقی است. تجربه به من آموخته است که هر آدم بی آرمانی را باد از صحنه ی روزگار خط خواهد زد. کسی چه میداند شاید ما تبعیدیان بیوطن روزی برای یافتن پیراهن های خونین رفقایمان، به ایران آزاد شده بازگشتیم.
امروز پس از بیستوسه سال تلاش شبانه روزی میخواهم تعطیلی «آرش» را اعلام کنم. اگرچه این تصمیم برایم بسیار سخت است اما، از آنجا که به دوران بازنشستگی رسیده ام، با کمال آگاهی این صحنه را ترک میکنم با این اعتقاد که نسل جدید، نسلی است که اگرچه دنیای مجازی و اینترنت، و انقلاب ارتباطات، گاه توانسته است او را به بیراهه بکشد، اما هوشیاری اش بیش از آن است که خود را به این موج بسپارد. امیدم بر این است که این نسل بتواند با تکیه بر تحولات تکنیکی موجود همواره و پیگیرانه بر خواسته های بر حق سیاسی و اجتماعی خود پای بفشارد و با استفاده از همهی امکانات، حضور خود را در صحنه های مختلف دادخواهی و عدالت طلبی دائمی کند.
در اینجا لازم میدانم نخست از نجمه موسوی دبیر تحریریه آرش و سپس از همهی دوستان و همکارانِ عزیزی که طی این بیستوسه سال با کمکهای فکری، قلمی، تصویری و مالی خود امکان ادامه ی آرش را فراهم کردند، تشکر کنم. آنها نیز چون من، همه ی نیرویی که داشتند را در کمان کردند تا تیری رها کنند که در جغرافیای ایران هر چه دورتر برود؛ با این امید که نقشی هر قدر کوچک، در دانش عمومی جامعه در این دوران سخت، بازی کرده باشیم و خطوطی که از ما به جا میماند، حرکتی علیه کشتار، اعدام، شکنجه و سانسور رژیم سیاه جمهوری اسلامی محسوب شود.
آرش شماره ی ۱۱۰ - بهمن ماه ۱٣۹۲ (فوریه ۲۰۱۴)
آخرین شماره
سی و پنج سال زندان، شکنجه و اعدام، توسط رژیم اسلامی ایران
۴- سی و پنج سال سیاستِِ بیرحمی - پرویز قلیچ خانی
۶- کُشتار بزرگ ۱٣۶۷ - ناصر مهاجر
۱۲- روزشمار کُشتار تابستان ۱٣۶۷ - ایرج مصداقی و مهدی اصلانی
۲٣- سال ۶۷، اوج مبارزات و حرکت های درون زندان - مژده ارسی
۲۷- سهیلا هرگز به بند باز نگشت - میترا تهامی
۲٨- روایتی از کُشتار ۶۷ در اوین - محمود روغنی
٣۰- قتل ام زندانیان سیاسی در سال ۱٣۶۷، استان گیلان - محمد خوش ذوق
۴۱- دهه کُشتارِ آرمان ای انقلابی در شهر، زندان و... - همایون ایوانی
۵۰- فروردین دهشتناک ۶٣، یادداشتهای عزیز زارعی - شورا مکارمی
۵٣- کُشتار تابستان ۶۷ در زندان نوشهر و مشهد - رضا پورکریمی
۵۵- کُشتار تابستان ۶۷ در زندان وکیل باد مشهد - بیژن بهادری
۶۰- اعدام ای شصت و هفت در زندان اوین - گفت و گو با رضا علیجانی
۶۵- شکنجه نماز - عفت ماهباز
۷۱- بازماندگان فاجعه ۶۷ اوین - رضا رئیس دانا
۷۴- هزاران تنی که روانه ی گورهای بی نام و نشان شدند - حسین ملکی
۷٨- بیست و پنج سال پیش! سی روز هولناک در زندان وکیل آباد - تهمورث کیانی
٨۲- از دروازه غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن - ابراهیم محمدرحیمی
دو پرسش از زندانیان دهه ی ۶۰
٨۴- ای کاش میشد قلم را به دست تمام مادران دردکشیده داد - نجمه موسوی
٨۶- گفتارهایی از: رحمان درکشیده، فاطمه جوکار، مرسده قائدی، امیر حسین بهبودی، پروانه عارف، مینا انتظاری، جعفر یعقوبی، تهمینه گشتاسبی، اسماعیل (حمید) حق شناس، سودابه اردوان، علی علیین، فریبا ثابت، نازلی پرتوی، منصوره باشکندی (پیوند)، شهاب شکوهی، مینا زرین، حمید اشتری، ثریا زنگباری، روایت رایا، شوکت محمدی، محمود خلیلی، فرخ حیدری، آناهیتا رحمانی، جهانبخش اردبیلی، فریدون نجفی، منوچهر راستا، محمد زاهدی، منوچهر صفرعلی، بهروز جلیلیان، اکبر شالگونی و زهره تنکابنی به همراه نقد کتاب از نجمه موسوی.
خاوران گور جمعی کمونیست ها
۱۷۶- مجموعه گفت و گوهایی با مادر لطفی، مادر شریفی، خانم ملکه مصطفی سلطانی، مادر بهکیش، سحر محمدی، سهراب خوشبویی، شکوفه منتظری، سعید عصمتی. نیز مقالاتی از تراب حق شناس، منصوره بهکیش، خاطره معینی، عبدالکریم لاهیجی، کارل مارکس و ناصر مهاجر.
زندان در ادبیات داستانی، شعر، تأتر و...
۲۰٨- مقالاتی از: بهروز شیدا، سهراب رحیمی، احمد موسوی و شهرزاد مجاب.
بررسی زندان، شکنجه و....
۲۴٨- مقالاتی از: محمدرضا شالگونی، منصور اسانلو، گفت و گو با رضا خندان و مسعود علیزاده، اسد سیف، شاهدی از زندان بندر انزلی، (گزارشی از «موزه قصر»).
مقالاتی از:
۲٨۰- کنترل کردن به جای شکنجه - سعید هنرمند
۲٨۷- خشونت سازمان یافته، ایدئولوژی و پدیده ی فرهنگ زدایی - رضا کاظم زاده
۲۹۲- ایجاد حس گناه در روانشناسی شکست - منیره برادران
۲۹۶- نگاهی گذرا به مجازات در تاریخ - علی حصوری
۲۹٨- زندگی در مرگ، روانشناسی وصیت-نامه - مسعود نقره کار
٣۰۴- کُشتار ۶۷، پرده ی دوم خرداد ۶۰ - مهناز متین و ناصر مهاجر
٣۲۶- دشمنان اسلام را سریعاً نابود کنید - آرش
٣٣۲- فرار از زندان - مهدی اصلانی
٣۴۶- گزارشاتی از : اصغر ایزدی، انجمن دفاع از زندانیان سیاسی در پاریس، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی در برلین، گفتگوهای زندان، کانون رهاورد، بابک، انجمن دفاع از زندانیان سیاسی در سوئد و اتحاد چپ ایرانیان واشنگتن.
٣۵۶- دیداری با آزاده رئیس دانا - مسعود نقره کار
٣۵۷- کتاب شناسی زندان - منیره برادران
onsdag 17 april 2013
سهراب رحیمی، برندهی جایزهی نیکلای گوگول شد.
شاعر ایرانی برندهی جایزهی نیکلای گوگول شد
» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر
کد خبر: 92012810906
چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۱
سهراب رحیمی، شاعر و مترجم، برندهی جایزهی نیکلای گوگول شد.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به گفتهی رحیمی، جایزهی ادبی نیکلای گوگول که سال 1998 توسط کانون نویسندگان اوکراین تأسیس شده است، همهساله از بین آثار ادبی منتشرشده در مطبوعات این کشور، جایزههایی را به شاعران و نویسندگان برگزیده اعطا میکند.
هیأت داوران این جایزه متشکل از 45 سردبیر و منتقد ادبی کشور اوکراین امسال سهراب رحیمی، شاعر ایرانی مقیم سوئد، را که شعرهایی از او با ترجمهی «نادیا وشنوسکا» و «سرگئی دزیوبا» در سه مجلهی ادبی شهر «کی اف» به چاپ رسیده است، به عنوان برنده جایزهی نیکولای گوگول اعلام کرد.
سهراب رحیمی که سال 1341 در ایران متولد شده، از سال 1365 به کشور سوئد مهاجرت کرده است. او فعالیت ادبی خود را از سال 1368 با چاپ شعر، نقد، مقاله و ترجمه در مطبوعات ایران آغاز کرده و همزمان به انتشار آثاری به زبان سوئدی در مطبوعات آن کشور پرداخته و هماکنون نیز منتقد شعر نشریهی «کولتورن» سوئد است.
«خانهی آبها»، «هستههای فاسد زمان» و «نامهای برای تو» از جمله مجموعهی شعرهایی است که از این شاعر به زبان فارسی به چاپ رسیده است. برخی از شعرهای او نیز تاکنون به زبان ترکی، عربی، انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی، مقدونی، چینی، روسی، اوکراینی و آلمانی ترجمه شده است.
رحیمی در سال 1389 داور جایزهی شعر خبرنگاران بوده است.
http://isna.ir/fa/news/92012810906/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%DB%8C-%D9%86%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%88%D9%84
Prenumerera på:
Inlägg (Atom)